چرا ما آدما فکر می کنیم همیشه فرصت هست؟!
آیا هنوز وقت آن نرسیده که با خدا آشتی کنیم ؟

ن : ف م

چرا ما آدما فکر می کنیم همیشه فرصت هست؟!


توی حیاط بودم که يه مرتبه گوشيم زنگ خورد ... دوستم علیرضا بود . بهم گفت: شهاب؛ خبر داري سياوش تصادف کرده و مرده؟

خیلی تعجب کردم چطور ممکن بود آخه همين امروز عصر با هم بوديم . . . واقعا ناراحت شدم، به فکر فرو رفتم، اگه من جاي سياوش بودم چي مي شد؟ بايد چه کار ميکردم؟ ياد يه جمله کوتاه از مادرم افتادم که بهم گفت: شهاب؛ هيچ موقع حق کسي رو ضايع نکن . آخه حتي اگه يه خوشه گندم از بار کسي ناخواسته هم کم بشه تو اون دنيا بايد جواب پس بدي .  نمي دونم چي باعث شده بود اين همه به فکر فرو برم . با خودم گفتم بهتره برم دو رکعت نماز بخونم، اما يادم اومد که بلد نيستم . يواش يواش ترس برم داشت که الان دوستم چي مي کشه؟

گفتم بهترين کار اینه که براش دعا کنم . براش طلب آمرزش کنم ... که يه مرتبه يه چيزي به مغزم رسيد اگه من جاي دوستم مرده بودم کدوم کارم جالب بوده که خدا منو ببخشه؟ داشتم کم کم مي لرزيدم، اما لرزيدنم براي سرد بودنه هوا نبود ...

ياد يه حرف قشنگ از پدرم افتادم که گفت: شهاب جان، پسرم، بترس از روزي که دست خالي بري پيش خدا، برو یه دو رکعت نماز بخون، استغفار کن . اما من هميشه در جوابش مي گفتم که من با دلم با خدا در ارتباطم . نماز که زوري نمي شه .

هميشه احساس ميکردم خدا منو دوست داره . گفتم رسم معرفت نيست که يه تشکر خشک و خالي نکنم . رفتم وضو گرفتم . نشستم رو سجاده بدون اينکه نمار بخونم، آخه بلد نبودم . سرم رو گذاشتم زمين و خالصانه دعا کردم که خدايا اگه منو دوست داري يه کاري کن يه وقت کوچيک بزارم براي نماز . کاري کن دست خالي نيام پيشت .

چهل روز گذشت بالا سر قبر دوستم هستم . خدا رو شکر مي کنم که من جاي اون نيستم و يه فرصت دارم . بد نيست چند وقت يه بار سري به قبرستون بزنيم هر چي باشه خونه آخرمونه .



نظرات شما عزیزان:

بنده ی فراری
ساعت4:59---12 ارديبهشت 1393
لایک داری

سهيلا
ساعت13:14---9 خرداد 1391
تا كي گناه و گناه و گناه.چرا ماها خدارو راحت فراموش ميكنيم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نازنين
ساعت12:17---9 خرداد 1391
ماها خيلي بد هستيم.

مونس
ساعت18:36---8 خرداد 1391
با تبادل لینک موافقی

محمد
ساعت12:51---7 خرداد 1391
داستان بسيار زيباييه.آدما هميشه فكر مي كنن مرگ مال ديگرانه.

ساسان جيگره
ساعت10:42---7 خرداد 1391
حيف كه همه ي ما آدما وقتامونو قدر نمي دونيم.بقول خودم كه ميگم ....وچه زود دير ميشود.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: زندگی دنیوی و اُخروی ومرگ، داستــان،حـدیث،آیـــه ، ،
:: برچسب‌ها: داستان, درباره مرگ, خدا, نماز, داستان مرگ در همین نزدیکی,