داستان کوتاه تواضع
آیا هنوز وقت آن نرسیده که با خدا آشتی کنیم ؟

ن : ف م

داستان کوتاه تواضع

 

مرحوم شيخ عباس قمى نويسنده کتاب مفاتيح الجنان در خاطرات خود براي پسرش آورده است که: وقتى کتاب منازل الاخرة را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» که هميشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه احکام شرعي را براي مردم مى گفت.

مرحوم پدرم «کربلائى محمد رضا» از علاقه مندان منبر شيخ عبدالرزاق بود به حدى که هر روز در مجلس او حاضر مى شد و شيخ هم بعد از مسأله گفتن، کتاب منازل الاخرٍة مرا مى گشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روايات و احاديث آن مى خواند.

روزى پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت شيخ عباس! کاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و از اين کتاب که او براى ما مى خواند، تو هم مى خواندى.

چند بار خواستم بگويم پدرجان! اين کتاب از آثار و تأليفات من است اما هر بار خوددارى کردم و چيزى نگفتم و فقط عرض کردم دعا بفرمائيد خداوند توفيقى مرحمت نمايد.



نظرات شما عزیزان:

حانیه
ساعت17:02---19 تير 1391
با آقا ساسان موافقم خیلی عکس العمل جالبی داشته

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: اخــلاق، اخلاق الهی و پسندیده، ،